تا هفته قبل میفروختم که با پولش ابجیمو ببرم دکتر دیشب حالش بد شد و مُرد ...
بعد با گریه گفت:تو میخواستی گل بخری؟
گفتم:بخرم که چی؟
تا دیروز میخریدم برای عشقم امروز فهمیدم باید فراموشش کنم...!
اشکاشو که پاک کرد, یه گل بهم داد با مردونگی گفت: بگیر باید از نو شروع کرد تو بدون عشقت,من بدون خواهرم
شنبه 28 بهمن 1391برچسب:,
|
مادرم ميگوید
خودت را هم بُکُشي
ردّ اين غم ِمشکوک
پشت ِشيطنت هاي دائمي نگاهت
گم نمي شود . . !
تنها اوست که می فهـمد
شنبه 28 بهمن 1391برچسب:,
|
همیشه که نه !ولی گاهـــــــی ..
میان بودن و خواستن فاصله ایست ...
وقت هایی هست که کسی را با تمام وجود می خواهی.....
حتی به خاطرش نفس میکشی...
زندگی میکنی...
دنیا برایت زیبا می شوداما....
بودنت در کنارش جایز نیست .....
و این خواستن همان آرزو و یا رویایی اشتباه است...
آنجایی که او حتی ذره ای از حس تو نمی داند..
تو که مرا نابود کردی ،عشقم را در تابوت گذاشتی وخاک کردی ،
بعد از آن حتی با یک شاخه گل هم بر سر مزار، از عشقم یاد نکردی!
نه آرامم میکنی نه با قلبم مدارا میکنی ، نه میگویی دوستم داری ، نه فکری به حال قلبم میکنی
خسته ام از این انتظار ، سخت است بی خبر بودن از یار،
آن یاری که مرا در راه نفسگیر زندگی همیشه همراهی میکند ، آن یاری که هوای دلم را بارانی میکند
مثل یک روز بارانی ، به لطافت همان بارانی که من عاشقانه دوستت دارم
شنبه 28 بهمن 1391برچسب:,
|
تنهایـــــــــــــــــ ــــے یعنے...
یـــــــــــــــــ ــــادت باشه
وقتـــــــــــــــــ ــــے داری میرے بیرون
دستـــــــــــــــــ ــــکشت رو هم ببرے،
چـــــــــــــــــ ــــون کسے نیست
که دستـــــــــــــــــ ــــت رو تو دستاش بگیره و هـــــــــــــــــ ــــا کنه...!
در يک روز خزان پاييزي پرستويي را در حال مهاجرت ديدم به او گفتم: چون به دياريارم ميروي به او بگو دوستش دارم ومنتظرش مي مانم. بهار سال بعد پرستو نفس نفس زنان آمد و گفت: دوستش بدار ولي منتظرش نمان _________________ میگریم در اشکهایم تو را میبینم اشک هایم را پاک میکنم تا کسی تو را نبیند
برای دلم بغض ترش دم میکنم
ودر کنار ایوان چشمهای
باران خورده ام
به صرف دلتنگی دعوتش میکنم
من و او جای گرفته در یک صندلی
برای هم دلتنگی سرو میکنیم
تا نباشد روزهای بی امید هم بودن
جمعه 27 بهمن 1391برچسب:,
|
میخواهم جشنی بگیرم
به وسعت وشکوه تنهایمان
شلوغش نمیکنم
من و تو حضورمان کافیست
نمیخواهم چشمی بر با هم بودنمان خیره شود
میخواهم کمی برای هم دلبری کنیم
دعوتم را قبول کن ساعت دوست داشتن ::کنار ساحل دریا
نمی هراسم
از اینکه این همه دعا میکنم اما
تو نصیب باور خیالی من هم نمیشوی
میدانم لحظه ی آخر سر میرسی
درست جایکه خداوند نزدیک میشود
یادت باشد
خدا عاشقان را بی اندازه دوست دارد
آهای روزگار
درست است که من
راه های نرفته زیاد دارم
اما خودت هم میدانی
با تو زیاد راه آمده ام
پس کاری کن
که ما در کنار هم
عاشقانه نفس بکشیم
دوری وجدایی بس است
دلخوشی هایم کم نیست
همه چیز هست برای تنها نبودن
اما
من دنبال کسی هستم برای باهم بودن
دلخوشی من زمزمه کردن نام توست
زیر لبهایم میترسم آن را هم از من دریغ کنی
آهسته در گوش خیالم بگو با دل من میمانی
یادش بخیر..
همیشه موقع خواب،
عکس قاب شده ات را گرد گیری می کردم!
اما از آن روزی که رفتی..
عجیب دلم غبار گرفته است.
تو خودت را اذیت نکن،
می دانم..
از دست قاب خالی کاری بر نمی آید
اگر کسی دیوونت بود تو عاشقش باش
اگر عاشقت باشه تو دوستش داشته باش
اگر دوستت داشته باشه بهش علاقه نشون بده
اگر بهت علاقه نشون داد فقط لبخند بزن
اینطوری وقتی همیشه یک پله ازش عقب باشی
اگر یه وقت خسته شد و یک پله جا موند تازه میشین مثل هم…
من فرزندی به دنیا نخواهم آورد
بگذار منقرض شود نسلِ غمگین چشمانمان
نسلِ دل بستن های یواشکی
نسلِ خیسِ گونه هایمان
بگذار منقرض شود این دردهای سر به فلک کشیده مان
و این دل های شکسته مان !
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان shabhaye tofani و آدرس ashub.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.